نیمه کاره ماندن بنظرم یک نوع برزخ است، یک حالتی مثل روز اول سرما خوردگی که نمیدانی حالت خوب است یا بد؟
داشتم فکر میکردم به اینکه ما آدم ها در زندگی مان چقدر نیمه کاره داریم ، بالاخره که چه ؟ یک روزی باید بنشینیم یک لیوان چای برای خودمان بریزیم و آن شکلات نود هفت درصدی که توی طبقه ی پاینی جا تخم مرغی توی یخچال است را باز کنیم و برویم لب پنجره ، بنشینیم و همانطور که تلخی چای و شکلات را مزمزه میکنیم و به این فکر کنیم که در زندگی مان چقدر نیمه کاره داریم که دارند زیر خروار خروار سال های از دست رفته خاک میخورند و نیمه کاره تر و نیمه کار تر میشوند.
آدمی یکجا باید بنشیند و فکر کند که چقدر تاوان داده است برای این نیمه کارههای زندگی اش ؟
چقدر بهایش سنگین بوده و خودش هرگز به آن فکر هم نکرده است، به این فکر کند که اصلا این روزگار لامصب چطور پیش رفت که فولان نیمه کاره در زندگی اش نیمه کاره ماند!
به مانند یک فرزند آنها را به دنیا آوردیم، شروعشان کردیم و بعد بدون آنکه حتی بفهمیم دستشان را مابین راه ول کردیم و آنها را رها کردیم به امان خدا و آنها در کوران زمان نیمه کاره تر و نیمه کاره تر شدند و ماندند.
خوب و منصفانه که نگاه کنیم، ما آدمها خورجینمان پر است از نیمه کارهها، روابط نیمه کاره، احساسات نیمه کاره ، دوست داشتن های نیمه کاره، علایق نیمه کاره ، آدم های نیمه کاره، خوشحالیهای نیمه کاره و خاطرات نیمه کاره!
نیمه کاره ماندن مسئله ای است غمگین..
نیمه کارهها نه شروع میشوند و نه تمام ، در یک بعد از زمان گیر میکنند و بعد برایشان نه پای رفتن میماند و نه پای برگشت..
و هیچ چیزی بدتر از نیمه کاره ماندن نیست...
برچسب : نویسنده : eamour84987 بازدید : 16