هر اتفاقی که میافتد، یک درس زندگی است. هر آدمی که با او برخورد میکنید، هر چیزی که میبینید، همه، بخشی از تجربیات آموزنده شما از زندگی هستند. یادتان نرود که درس بگیرید،مخصوصاً وقتی اوضاع آنطور که شما میخواهید پیش نمیرود. اگر کاری که میخواستید را پیدا نکردهاید، یا رابطهتان آنطور که میخوا, ...ادامه مطلب
گاهی برای رهاشدن از زخم های زندگی باید بخشید و گذشت .... میدانم که بخشیدن کسانی که از آنها زخم خورده ایم، سخت ترین کار دنیاست.... ولی،تا زمانی که هر صبح چشمان خود را با کینه بازکنیم و آدمهای، خاطرات تلخ را زنده نگه داریم و در ذهن خود هر روز محاکمه شان کنیم.... رنگ آرامش را نخواهیم دید !! گاه، چشم, ...ادامه مطلب
چای که مرغوب نباشد چیزی به آن اضافه می کنم؛ چوب دارچینی، هِلی، نباتی، شده چند پَر بهار نارنج، چیزی که آن مزه و بو را تبدیل به عطر ِخوش و طعم ِخوب کند.زندگی هم گاهی می شود مثل همین چای، باید با دلخوشی های کوچک طعم و رنگش را عوض کنی، یک چیزی که امید بدهد به دلت، انگیزه شود برای حرکت زندگی ات موضوعات مرتبط: برچسبها:, ...ادامه مطلب
اگر عاشقیدولی حالتان بد استمطمئن باشیددچار آدم اشتباهی شدیداین سهم شما از عشق نیستعاشقی یعنی حال خوشدو بالی که عشق به شما می دهدمی توانید تا آسمان نهمتا خود خدا اوج بگیریدپس از همین راهی که آمدیددوباره برگردید به اول مسیرسختی را به جان بخریدتا در ادامه زندگی آسوده باشیدجلوی ضرر را از هر کجا بگیرید , ...ادامه مطلب
به خاطر داشته باش که هر زمان که نگران میشوی، بر یک ترمز ذهنی میکوبی ؛ و در تلاش بر علیه آن مقاومت، بر قلب و ذهن خود سختی وارد میکنی . تو میلی بر آن نمی داشتی که در اتومبیل خود با نگهداشتن ترمز رانندگی کنی ، زیرا که می دانستی او میتواند زیان سختی را بر مکانیسم آن وارد سازد . نگرانی ، ترمزگرفت, ...ادامه مطلب
در بعضی طوفانهای زندگی، کم کم یاد میگیری که نباید توقعی داشته باشی مگر از خودت. متوجه میشوی, بعضی را هرچند نزدیک، اما نباید باور کرد متوجه میشوی روی بعضی هر چند صمیمی، اما نباید حساب کرد میفهمی بعضی را هر چند آشنا، اما نمیتوان شناخت و این اصلاً تلخ , ...ادامه مطلب
کاش زندگی عنکبوتی را تمام میکردیم... اینکه یک مساحت زیادی را تار بتنیم تا طعمه ها گیر بیافتند و آنها را کنار بگذرایم برای روزهای مبادایمان... که وقتی گرسنه شدیم سمتشان برویم...زندگی شیرها را ترجیح میدهم...تازه شکار میکنند...رزرو نمیگذارند...یا از لیست انتظار آدمها بیرون بیاییدیا بخواهید که نوبتتان را جلوتر بیاندازند., ...ادامه مطلب
ما آدم ها عادت کردیم فقط به صحبتهایی گوش کنیم که مطابق میل ماست، و حتی پا فراتر گذاشته و کسانی را دور خود جمع میکنیم که مدام در حال تایید و تمجید ما هستند و خدا نکند روزی اشتباه کنیم... وبرهه ای از زمان به ما اجازه ندهد آنچه را که برایمان اتفا, ...ادامه مطلب
تو یه عقابی. عقابی که وسط دو تا کفه ترازو وایستاده. خوبیا و بدیات هر کدوم سوار یه کفه میشن و اونا رو بالا پایین میبرن. هر عادت و اخلاق خوب و بد مثل یه وزنه عمل میکنه تا تعادل این ترازو گاهی به یه سمت، گاهی تو مرکز حفظ بشه. این عقاب, ...ادامه مطلب
✨ وقتی مشخص شد رسیدن به هدفی کهداری ممکن نیست، هدفت رو تغییر نده!روش رسیدن به هدفت راعوض کن!, ...ادامه مطلب
☘️شاید باید یکبار هم که شده این حس را تجربه کنیاینکه برای کسی که برایت مهم است مهم نباشی ..قطعاَ اول باور نمیکنی به دنبال دلایلی میگردی که اثبات کنی برایش مهمی ..وقتی برای قانع کردن خودت چیز خاصی پیدا نمیکنی یک تلخی ناجور پس زمین, ...ادامه مطلب
هیچ چیز در طبیعت برای خود زندگی نمی کندرودخانه ها آب خود را مصرف نمی کننددرختان میوه خود را نمی خورندخورشید گرمای خود را استفاده نمی کندگل، عطرش را برای خود گسترش نمی دهدزندگی یعنی در خدمت دیگران، قانون طبیعت است . . .پس اگر دیدی , ...ادامه مطلب
پسر به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود که از او خبری نداشتند .مادرش دعا میکرد که او سالم به خانه بازگردد. مادر او هر روز به تعداد اعضای خانواده اش نان میپخت و همیشه یک نان اضافه هم میپخت و پشت پنجره میگذاشت تا رهگذری گرسنه که از آن جا میگذشت نان را بردارد . هر روز مردی گوژ پشت از آنجا میگذشت و نان را برمیداشت و به جای آن که از او تشکر کند میگفت: هر کار پلیدی که بکنید با شما میماند و هر کار نیکی که انجام دهید به شما باز میگردد !!! این ماجرا هر روز ادامه داشت تا این که زن از گفته های مرد گوژ پشت ناراحت و رنجیده شد و به خود گفت : او نه تنها تشکر نمیکند بلکه هر روز این جمله ها را به زبان می آورد. نمیدانم منظورش چیست؟ یک روز که زن از گفته های مرد گوژ پشت کاملا به تنگ آمده بود تصمیم گرفت از شر او خلاص شود بنابراین نان او را زهرآلود کرد و آن را با دستهای لرزان پشت پنجره گذاشت، اما ناگهان به خود گفت : این چه کاری است که میکنم ؟ ..... بلافاصله نان را برداشت و دور انداخت و نان دیگری برای مرد گوژ پشت پخت . مرد مثل هر روز آمد و نان را برداشت و حرفهای&n, ...ادامه مطلب
ما به آدمهایی احتیاج داریم که خود را مدیون زندگانی بدانند، نه طلبکار آن. به آدمهایی که به زندگانی عشق داشته باشند، نه کینه. آدمهایی که به آیندهی بچههایشان فکر کنند، نه به گذشتهی پدرهایشان. ما نباید از فرومایگیها استقبال بکنیم، بلکه میخواهیم چنین روحیههای بیماری را در هم بشکنیم ..., ...ادامه مطلب